شعری زیبا از مهرداد اوستا
وفا نكردي و كردم ، خطا نديدي و ديدم
شكستي و نشكستم ، بُريدي و نبريدم
اگر ز خلق ملامت ، و گر ز كرده ندامت
كشيدم از تو كشيدم ، شنيدم از تو شنيدم
كي ام ، شكوفه اشكي كه در هواي تو هر شب
ز چشم ناله شكفتم ، به روي شكوه دويدم
مرا نصيب غم آمد ، به شادي همه عالم
چرا كه از همه عالم ، محبت تو گزيدم
چو شمع خنده نكردي ، مگر به روز سياهم
چو بخت جلوه نكردي ، مگر ز موي سپيدم
بجز وفا و عنايت ، نماند در همه عالم
ندامتي كه نبردم ، ملامتي كه نديدم
نبود از تو گريزي چنين كه بار غم دل
ز دست شكوه گرفتم ، بدوش ناله كشيدم
جواني ام به سمند شتاب ميشد و از پي
چو گرد در قدم او ، دويدم و نرسيدم
به روي بخت ز ديده ، ز چهر عمر به گردون
گهي چو اشك نشستم ، گهي چو رنگ پريدم
وفا نكردي و كردم ، بسر نبردي و بردم
ثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم؟
ولی داستان عشق و خیانتی که باعث سروده شدن این شعر شد به گوش کمتر کسی رسیده
مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج میگذارند
دختر جوان به دلیل رفت و آمدهایی که به دربار محمدرضا شاه داشته ، پس از مدتی مورد توجه محمدرضا شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج میدهد
دوستان نزدیک اوستا که از این جریان با خبر میشوند ، به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی میکنند عقیده او را در ادامه ارتباط با نامزدش تغییر دهند
ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و قول خود نمیشود
تا اینکه یک روز مهرداد اوستا به همراه دوستانش ، نامزد خود را در لباسی که هدیه ای از اوستا بوده ، در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار میبیند
مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگی شده و تبدیل به انسانی ساکت و کم حرف میشود
فکر میکنید نامزد او که بود؟
سالها بعد از پیروزی انقلاب ، وقتی محمدرضا شاه از دنیا می رود فرح دیبا یا نامزد اوستا به فرانسه میرود و در آنجا اقامت میگزیند
در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و دچار عذاب وجدان میشود و در نامه ای از مهرداد اوستا می خواهد که او را ببخشد
اوستا نیز در پاسخ نامه او ، تنها این شعر را می سراید
حالا یک بار دیگه شعر رو بخونید ....
تاریخ ارسال پست: پنج شنبه 13 / 11 / 1390 ساعت: 14:9